به عنوان یک مادر حرّاف که از بچگی عنوانِ پرافتخار "چرخ خیاطی" را از پدرم دریافت کرده ام، (مشبه: فک بنده، مشبه به: سوزن چرخ خیاطی، وجه شبه: سرعت و مداومت و عدم خستگی!) و با پسرهایم از دوران جنینی حرف می زده ام و از لحظه ی تولد مدام در حال صحبت کردن با انها هستم تعجب می کنم که چرا بچه هایم این قدر دیر زبان باز می کنند! البته شاید آن قدر حرف می زنم که بیچاره ها فرصت حرف زدن پیدا نمی کنند! اما به هر حال حتی حسین که همه ی مراحل رشدش با علیرضا متفاوت و زودتر بود در این مورد دقیقا جا پای او گذاشته و هنوز که نزدیک دو سال و چهارماه دارد، درست و حسابی چیزی نمی گوید. البته دایره ی لغاتی که می تواند تکرار کند بالا رفته و روز 26 شهریور هم توانست اولین جمله ی سه کلمه ای خودش را که طبق معمول اندر باب در در رفتن و گردش بود را به زبان بیاورد. و حالا گاهی از این جملات سه کلمه ای می گوید. جملات بریده بریده ای مثل این ها:

من – در در – می رم.

من- شیر – می خوام.

من – خودم- می خورم.

خط تیره های بین کلمات مکثی است که او مثل خارجی هایی که تازه فارسی یاد گرفته اند، بین کلمات می اندازد!

اما فکر کنم توانایی حسین در یادگیری زبان هایی غیر از فارسی است!

به راحتی و با لهجه ای کاملا ترکی از یک تا بیست ترکی را می شمرد (درِ گوشی بگویم که علیرضا علی رغم تلاش های زیاد تا ده را هم بلد نیست. آن هم با لهجه ی خنده دار فارسی!)

حتی هفته ی پیش که حسین اولین جمله ی سه کلمه ای خود را گفت در جواب یک جمله ی کاملا ترکی پدرم بود که بدون هیچ گونه اکشن خاصی از جانب او یا دیگران حاضر در مجلس گفته شد.

پدرم به ترکی به ما گفت که "پاشین کم کم حاضر شین بریم بیرون."

و حسین بلافاصله بلند شد و گفت:

من – در در – می رم!

کسانی که ما را می شناسند می دانند که ما در تهران و دور از پدر و مادر و همه ی بستگان ترکی مان زندگی می کنیم و خودمان هم در منزل فارسی حرف می زنیم و ایضا با بچه ها و شاید در ماه یکی دو روز بیش تر ترکی نشنویم!

به هرحال فکر کنم حسین تنها با فارسی مشکل داشته باشد! آنقدر با مزه و سریع کلمات ترکی را تکرار می کند که هوس کرده ام با او ترکی حرف بزنم! تصور کنید که من و حسین به هم چیزهایی بگوییم که علیرضا متوجه نشود!! چه قشقرقی تو خانه راه می افتد خدا می داند!